یک سال دیگر هم گذشت و ....

ساخت وبلاگ
این که من شیفته‌ی پاییز و اول مهر و مدرسه هستم چیز جدیدی نیست اما گویا چیز عجیبی است. این روزها مد شده است که دهه‌ی شصتی‌ها، از مدرسه متنفر باشند اما من با وجود همه‌ی مشکلات و تبعیض‌ها مدرسه را دوست د یک سال دیگر هم گذشت و .......
ما را در سایت یک سال دیگر هم گذشت و .... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sharabetalkh1 بازدید : 78 تاريخ : شنبه 10 اسفند 1398 ساعت: 2:56

وقتی خبر فوت بابا را به پدربزرگم (بابای مامان، آقا علی آقا) می‌دهند، همراه مادربزرگ و خاله‌ام می‌آیند خونه‌ی مامانم، که به مامانم بگویند چه اتفاقی افتاده است، آقا علی آقا به مامانم می‌گوید" مرضیه، سرکار ممد رو برق گرفته ولی تو مشکی‌ات رو بپوش". اگر من کاره‌ای بودم نوبل دادن خبر بد را به آقا علی آقا می‌دادم، تقریبا یک سال و نیم بعد از فوت بابا، آقا علی آقا هم فوت کرد.

 

یک سال دیگر هم گذشت و .......
ما را در سایت یک سال دیگر هم گذشت و .... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sharabetalkh1 بازدید : 72 تاريخ : شنبه 10 اسفند 1398 ساعت: 2:56

بالاخره آبان از راه رسید، برای منی که شیفته‌ی تولد و روز تولدم هستم، آبان‌ها حال و هوایی دیگر دارد. خوشحالم که یک آبان دیگر را می‌بینم.

یک سال دیگر هم گذشت و .......
ما را در سایت یک سال دیگر هم گذشت و .... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sharabetalkh1 بازدید : 76 تاريخ : شنبه 10 اسفند 1398 ساعت: 2:56

روستایی که به آن منسوب هستیم ، چنل تلگرام دارد و نمی‌دانم چرا من هم عضوش هستم من تاکنون آن روستا را ندیدم و احتمالا هیچ گاه نیز نخواهم دید، در هر حال دیروز اطلاعیه زده بودند که از طرف دامپزشکی مرکز، ف یک سال دیگر هم گذشت و .......
ما را در سایت یک سال دیگر هم گذشت و .... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sharabetalkh1 بازدید : 81 تاريخ : شنبه 10 اسفند 1398 ساعت: 2:56

در طی این سال‌ها، اینجا همیشه کلیدش در دستانم بود و این یک هفته، گویا دیگری قفلش کرده بود و کلیدش را هم خورده بود! 

یک سال دیگر هم گذشت و .......
ما را در سایت یک سال دیگر هم گذشت و .... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sharabetalkh1 بازدید : 78 تاريخ : شنبه 10 اسفند 1398 ساعت: 2:56

آنفلونزا همه جا را گرفته است، آلودگی هوا همه جا را گرفته است،سیاهی و جور همه جا را گرفته است، بدکرداری و بد رفتاریِ چرخ، گسترده شده،اما در میان این همه سیاهی، چند سوسوی نور وجود دارد، خونه، خونه‌‎ی مامان و خونه‌ی خواهر کوچیکه!

"یاد بعضی نفرات
رزق روحم شده‌است
وقت هر دلتنگی
سویشان دارم دست
جراتم می‌بخشد
روشنم می‌دارد…"

نیما یوشیج

یک سال دیگر هم گذشت و .......
ما را در سایت یک سال دیگر هم گذشت و .... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sharabetalkh1 بازدید : 75 تاريخ : شنبه 10 اسفند 1398 ساعت: 2:56

چند روز است که در ذهنم داستان خانواده‌ای در رفت و آمد است، مختصات زمانی داستان حدود  هفتاد سال پیش در تهران است. داستان زن و مردی است که چندسال است ازدواج کرده‌اند و بچه دار نشده‌اند، اسم مرد جانعلی ا یک سال دیگر هم گذشت و .......
ما را در سایت یک سال دیگر هم گذشت و .... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sharabetalkh1 بازدید : 83 تاريخ : شنبه 10 اسفند 1398 ساعت: 2:56

روزهای ترسناکی است، روزهای از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود است.

مامان می‌گوید" اگر هم جنگ شود چیزی نمی‌شود، مگر هشت سال جنگ شد چی شد؟اون موقع جوون بودم و بچه‌ی کوچیک داشتم و بابات هم جبهه بود، الان نه بابات هست، نه بچه‌ی کوچیک دارم، نه جوونم!نترس اگر جنگ بشه چیزی نمیشه!"

یک سال دیگر هم گذشت و .......
ما را در سایت یک سال دیگر هم گذشت و .... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sharabetalkh1 بازدید : 83 تاريخ : شنبه 10 اسفند 1398 ساعت: 2:56

مامان زنگ می‌زند و می‌گوید:" فلان جا، تظاهرات است، نری‌ها. بابات نیست بیاد درت بیاره، منم نمی‌دونم کجا می‌برنت، بیام دنبالت." حالا بابا طرفدار سرسخت نظام بود.فکر می‌کنم مرگ انسان‌ها را لطیف می‌کند، با یک سال دیگر هم گذشت و .......
ما را در سایت یک سال دیگر هم گذشت و .... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sharabetalkh1 بازدید : 81 تاريخ : شنبه 10 اسفند 1398 ساعت: 2:56